LINGUA 
Persian New / Persian Old (講義録)  

第1課

マニージエ: ハミード、こんにちは。
ハミード : やあ、元気?
マ二-ジエ: ありがとう、おかげさまで。あなたは?
ハミード : まあまあかな。こちらは……
マニージエ: こちらは北村ミナさん、日本人です。
       そしてこちらはハミード・レザーイーさん。
ハミード : はじめまして。
ミナ   : はじめまして。
  درس ۱
سلام،حميد.
سلام، حالتان چطور است؟
مرسی خوبم. شما؟
مرسی بد نيستم. ايشان.....
ايشان خانم مينا کيتامورا، ژاپنی هستند.
و ايشان آقای حميد رضائ هستند.
خوشبختم.
خوشبختم.
 

第2課

ハミード : これ、メロンだよ。
ミナ  : このメロンはおいしいですか?
ハミード : うん、とってもおいしくて甘いよ。
ミナ  : あれもメロン?
ハミード : いえ、あれはメロンじゃないよ。
ミナ  : じゃ、あれは何ですか?
ハミード: あれはスイカだよ。
  درس ۲
اين، خربزه است.
اين خربزه خوشمزه است؟
بله، خيلی خوشمزه و شيرين است.
آن هم خربزه است؟
نه. خربزه نيست.
پس آن چيست؟
آن هندوانه است.
 

第3課

ハミード : この中国語の本はあなたのですか? ミナ。
ミナ  : はい、私のです。でもこれは日本語の本ですよ、中国語じゃなくて。
ハミード: すみません、この本の名前は何ですか?
ミナ  :「坊ちゃん」です。日本の有名な小説ですよ。
ハミード: この小説の著者は誰?
ミナ  : 夏目漱石です。
 درس۳
اين کتاب چينی مال شماست ؟ مينا.
بله، مال من است. ولی اين کتاب ژاپنيست، چينی نيست.
ببخشيد. اسم اين کتاب چيست؟
“بوچان”، داستان معروف ژاپن است.
نويسنده اين داستان کيست؟
سوسکی ناتسومه است.

第4課

ハミード: これが父で、これが兄です。
ミナ  : お名前は?
ハミード : オミードです。
ミナ  : こちらはお母さんですか?
ハミード: いえ、おば、つまり私自身の母の妹です。
ミナ  : おぱさんのお宅はどちらですか?
ハミード: エスファハーンです。
 درس ۴

اين پدرم، اين برادر بزرگم است.
اسمش چيست؟
اميد.
ايشان مادر شما هستند؟
نه، خاله ام، يعنی خواهر کوچک مادر خودم است.
خانه شان کجاست؟
در اصفهان است.

第5課

ミナ  ; おぱさんの家はエスファハーンですか?
ハミード: そう、古い都市で、歴史的な建築物がたくさんあるよ。
ミナ  : テヘランから遠いですか?
ハミード: いや、飛行機で1時間だけだよ。
ミナ  : 本当ですか? エスファハーンまで航空券はいくらですか?
ハミード : だいたい3万トマンかな。
 درس ۵

خانه شان در اصفهان است؟
بله، شهر قديمی است، و آثار تاريخی زياد است.
از تهران دور است؟
نه، با هواپيما فقط يک ساعت راه است.
راستی؟
تا اصفهان بليت هواي چند است؟
تقريبا ۳۰۰۰ تومان است.

第6課

ハミード: すみません、チェロキャバーブを1つと、チェロモルグを1つ、サラダを2つに飲み物をお願いします。
店員  : かしこまりました。
ハミード:ここの料理はおいしいんだよ。
ミナ  : ありがとう、でも少し混んでますね。
ハミード: 11時から2時半まではいつもこんなふうかな。
ミナ  : 毎日、そうですか?
ハミード: そう、特に金曜日はひどく混んでるね。
 درس ۶

آقا، يک دانه چلوکباب، يک دانه چلو مرغ، دو تا سالاد و نوشابه بدهيد.
چشم.
غذای اينجا خوشمزه است.
مرسی ولی يکخرده شلوق است.
از ساعت يازده تا ساعت دو و نيم هميشه همينطور است.
هر روز همين است؟
بله، مخصوصا جمعه خيکی شلوق است.

第7課

ミナ  : 今度の金曜日はマニージェの誕生日です。
ハミード: 本当? 彼女は元気?
ミナ :まあまあ、マニージェは4年生だからちょっと忙しいかな。
ハヨード: そうだね。ところで、ミナの誕生日はいつ?
ミナ  : 来月、9月1日です。ハミードは?
ハミード: 西暦の8月5日だよ。
ミナ  : 8月5日? えっ今日じゃない! おめでとう!
  درس ۷

جمعه آينده روز تولد منيژه است.
راستی؟ حالش چطور است؟
بد نيست. چون منيژه سال چهارم است، يکخرده گرفتار است.
خوب، ضمنا تاريخ تولدتان کی است؟
ماه ديگر، روز اول ماه نه است. حميد، کی است؟
روز پنجم ماه هشت ميلادی است.
روز پنجم ماه هشت؟ وای! امروز است! مبارک!
 

第8課

ミナ  : お集まりのみなさん、こんにちは。私の名前はミナ・キタムラです。日本人で20歳です。今日本の大学の2年生で、専攻は文学です。イランの文化に興味があります。特にイランの詩と音楽が好きです。ここにきて3か月で、イラン人の友人もいます。今日は皆さんにお会いできてとてもうれしかったです。ありがとうございます。
ハミード: ブラボー!!
درس ۸

آقايان و خانمها، سلام. اسم من مينا کيتامورا است. ژاپنی هستم و ۲۰ سال دارم. دانشجوی سال دوم دانشگاه در ژاپن هستم. رشته من ادبيات است. علاقه به فرهنگ ايران دارم. مخصوصا شعر و موسيقی ايران دوست دارم. تا حالا سه ماه ايبجا هستم و دوست ايرانی هم دارم. امروز از ديدن شما خيلی خوشحال شدم. خيلی ممنونم.
بارکالله!

第9課

ミナ   :本当にバザールって大きいですね。
ハミード :ここには何でもあるよ。ミナ、疲れましたか?
ミナ   :いいえ、まだ、でもちょっとのどが渇いて。
ハミード :ぽくもだよ、あの喫茶店でお茶でもどうですか?
ミナ   :助かります。
ハミード :喫茶店の前に観光客が3、4人いるけど、日本人かな?
ミナ   :いえ、日本人じゃないわ、韓国人です。
ハミード :韓国語が分かりますか?
ミナ   :いいえ、全然。
  درس ۹

واقعا بازار بزرگ است.
همه چيز اينجا هست، مينا، خسته ايد؟
نه، هنوز، ولی يکخرده تشنه ام.
من هم همينطور، در آن چايخانه چای ميل داريد؟
خدا را شکر.
جلوی چايخانه سه چهار تا توريست هستند، آنها ژاپنی هستاند؟
نه، ژاپنی نيستند، بلکه کره ای اند.
زبان کره ای بلديد؟
نه، اصلا.

第10課


ハミード : ミナ、何を買いましたか?
ミナ   : 更紗とネックレス。ネックレスはお土産です。
ハミード : これ、知っていますか?
ミナ   : いいえ、知りません、何ですか?
ハミード : ギャズ、イランのお菓子のひとつです。どうぞ。
ミナ   : ありがとう。おいしいわ。これ買ったんですか?
ハミード : そう、ミナのために買ったんです。それからピスタチオも手に入れました。
ミナ   : ありがとう。
  درس ۱۰

مينا، چی خريديد؟
قلم کار و گردنبند. گردنبند برای سوغاتيست.
اين ميدانييد؟
نه نمیدانم، چيست؟
گز، یکی از شیرينيهای ايران است. بفرمائيد.
مرسی، خوشمزه است. اين را خريديد؟
بله، برای مينا خريدم و پسته هم گرفتم.
دست شما درد نکند.
 

第11課

ハミード : 今週の金曜日、時間ありますか?
ミナ   ; とうして?
ハミード : 何人かの友人と一緒にピクニックに行くから。
ミナ   : どこへ行くの?
ハミード : ダルバンド、テヘランの北だよ。みんな山歩きに行くんだよ。行きますか?
ミナ   : 行きます!
ハミード : じゃ、昼ごはんやお茶、食べ物、音楽、何でも持っていこう。
ミナ   : 本当にご苦労さま。
  درس ۱۱

اين جمعه وقت داريد؟
چرا؟
چون با چند تا دوست خودم به پيکنيک می روم.
کجا می روی؟
دربند، شمال تهران است.
همه برای کوهنوردی آنجا می روند، می آئيد؟
می آیم!
خوب، نهار و چای، خوراک، موسيقی، همه چيز ببريم.
چقدر لطف ميکنی.

第12課

ハミード : 着いたよ、ここが頂上だよ。
ミナ   : わあ、何てきれいなんでしょう、それに涼しい。テヘランより涼しいですね。
ハミード:うん、空気もきれいだし。僕の意見ではね、イランで最高に甘い水がここにあるんだよ。
ミナ   : ハミード、ありがとう、私のために骨を折ってくれて
ハミード : どういたしまして、ここは好き?
ミナ   : ええ、テヘランよりもっと好きですよ。もちろん、テヘランもおもしろいけど。
ハミード : じゃ、みんな一緒に写真を撮ろうよ。
  درس ۱۲

رسيديم، اينجا سر کوه است.
به به! چقدر قشگ و خنک است. از تهران خنکتر است.
بله، هوا هم تميزتر است.
بنظرم شيرينترين آب در ايران ايجا دارد.
حميد، مرسی، برای من خيلی زحمت کشيدی.
خواهش می کنم. ايبجا را دوست داری؟
بله، از تهران بيشتر دوست دارم. البته تهران هم جالب است.
خوب، همه باهم عکس بگيريم.
 

第13課

ミナ   : ハミード、ちょっと来て。見て、あそこがテヘラン市ですか?
ハミード : そのとおり。そろそろおなかがすいてきたね。もう昼ごはんにしようか。
ミナ   : どこでお昼を食べますか?
ハミード : ここです。テーブルクロスを広げて、周りに座って…
ミナ   : ハミード、このピクルス瓶のふたが開かないの。開けてください。
ハミード : 僕に貸して。ほら、開いたよ。
ミナ   : ありがとう。
  درس ۱۳

حميد، بيا، نگاه کن، آنجا شهر تهران است؟
درست است. کم کم گرسنه می شويم؟
ديگر نهار بخوريم.
کجا نهار می خوريم؟
اينجاست، سفره بنداز، سر سفره بنشين.......
حميد، سر شيشه ترشی باز نمی شود، باز کنيد.
بده به من. بيا، باز شد.
مرسی.
 

第14課

ハミード : おなかいっぱいだ。休もうよ。
ミナ  : 本当にマニージェがいなくて残念。
ハミード : 用事があったの?
ミナ   : シーラーズのお父さんの家に行ったんです。
ハミード : いつ行ったの?
ミナ   : 昨日、私が部屋に戻ったとき、もういなかったの。
ハミード : ミナはシーラーズに行ったことがある?
ミナ   : いいえ、まだ行ったことはないの。
  درس ۱۴

سيرم، استراحت کنيم.
واقعا جای منيژه خاليست.
کار داشت؟
به خانه پدرش در شيراز رفته است.
کی رفت؟
ديروز، وقتيکه به اطاقمان برگشتم، ديگر نبود.
مينا، به شيراز رفته ای؟
نه، هنوز نرفته ام.
 

第15課

ハミード : シーラーズヘ行きたい?
ミナ   : ええ、マニージェが誘ってくれました。
ハミード : 本当? じゃ、シーラーズの後でエスファハーンにも行きなよ。おばの家に泊まれるよ。
ミナ   : 泊まってもいいの!? すごい。
ハミード : 飛行機で行きたい? ミナのためにチケットを予約できるよ。
ミナ   : どうもありがとう。でもまだ早いわ、たぶん来月マニージェと行くから。
 درس ۱۵

می خواهی بروی به شيراز؟
بله، منيژه مرا دعوت کرد.
راستی؟ پس، بعد از شيراز برو به اصفهان
می توانی در خانه خاله ام بمانی.
می توانم بمانم ؟ خيلی عاليست.
می خواهی با هواپيما بروی؟
من برای مينا می توانم بليط رزرو کنم.
خيلی ممنونم. ولی هنوز زود است.
شايد ماه آينده با منيژه بروم.
 

第16課

ミナ  : なんて綺麗なの!シルクですか?
ハミード : そう、このじゅうたんは300年前に織られたんだよ。
ミナ   : どこで織られたんですか?
八ミード : たぶんタブリーズだよ。
ミナ   : イランのじゅうたんは世界で有名ですね。だいたいどこの家でもじゅうたんが使われているんですか?
ハミード : そうだよ、僕の家にも何枚かあるよ。じゅうたんを見においでよ。
 درس ۱۶

چقادر ظريف است ! ابريشم است ؟
بله، اين فرش سيصد سال پيش بافته شد.
کجا بافتند ؟
شايد تبريز باشد.
فرش ايران در دنيا معروف است.
معمولا در هر خانه فرش استفاده می شود ؟
بله، در خانه ام هم چند تا فرش داريم.
برای ديدن فرشها بيا به خانه ام.
 

第17課

ハミード : ミナ、ここは写真は禁止だよ。
ミナ   : つまり写真を撮ってはいけないの?
ハミード : あそこに「写真は撮ってはいけません」と書いてあるよ。
ミナ   : 友人が手紙で「イランのじゅうたんの写真を送ってください」って言ってきたの。
ハミード : 絵ハガキを買うのも悪くないよ。ミナ、ちょっと失礼、電話をかけなければいけないんだ。
 درس ۱۷

مينا، اينجا عکس معنوع است.
يعنی نبايد عکس بگيرم؟
آنجا نويشته است که “ نبايد عکس گرفت”.
دوستم در نامه گفت که لطفا عکسهای فرش ايران بفرستيد.
بد نيست که کارت پستال بگيری.
مينا، با اجازه بايد تلفن کنم. 
 

第18課

ミナ   : ハミード、明日時間ある?
ハミード : どうして?
ミナ   : 日本へ本を送るために郵便局に行きたいんだけど。
ハミード : わかった、車で迎えに行くよ。
ミナ   : ありがとう、本当に助かるわ。9時でいい?
ハミード : 9時か、ちょっと遅れてもかまわない?
ミナ   : ええ、来るまで待ってるから。
ハミード : OK。
 درس ۱۸

حميد، فردا وقت داری؟
چطور؟
چون می خواهم به پستخانه بربم تا کتابهايم را به ژاپن بفرستم.
باشد، با ماشين دنبالت می آيم.
مرسی خيلی ممنونم. ساعت نه خوب است؟
ساعت نه، اشکال ندارد که يکخرده دير برسم؟
نه، تا بيايی منتظر می شوم.
بسيار خوب.
 

第19課

ハミード : ミナ、まずこの申込用紙に記入して、それから小包と一緒に、あの窓口に持っていって。
ミナ   : わかってるって。この「ギーランデ」って、ここに書いてあるけど何?
ハミード : つまり日本でミナの小包を受け取る(その)人だよ。ミナが(その人あてに)送りたい、この小包の受取人はお父さん?
ミナ   : そう、そして(その中に私の)本を詰めた、この1つの小包は!船便で送りたいんだけど。
ハミード : すごい! 君のペルシャ語が本当にうまくなったね。見事だよ。帰るなんて惜しいよ。
 درس ۱۹

مينا، اول اين فرم را پر کن.
بعد با بسته، خودت ببر به آن گيشه.
متوجه ام. اين “گيرنده” که اينجا نوشته است، چيست؟
يعنی همان کسيست که در ژاپن بسته مينا را می گيرد. گيرنده اين بسته ای که به او می خواهی بفرستی، پدر خودت است؟
بله، و اين يکی که تويش کتابهايم را گذاشتم، با زمينی می خواهم بفرستم.
به به! فارسی تو چقدر پيشرفته شد!
بسيار عاليست. حيف است که برگردی.
 

第20課

ミナ   : じゃ、もう行くね。
ハミード : 行く?また来てね・
ミナ  : 奨学金がもらえれば、来年また来ます。
ハミード : もし何か必要なものがあったら、僕に言って。送ってあげるから。
ミナ   : ありがとう、ハミード。本当に私のために骨を折ってくれて。
ハミード : どういたしまして。 ミナ、家族の皆さんによろしく、
ミナ   : もちろん。さようなら、ハミード!!さようなら、イラン!!
ハミード : さようなら、ミナ!!
 درس ۲۰

خوب، ديگر رفتم.
رفتی؟ بازهم بيا.
اگر بتوانم بورس بگيرم، سال آينده دوباره می آیم.
اگر چيزی لازم داشتی، به من بگو که برايت بفرستم.
مرسی، حميد، شما واقعا برايم زحمت می کشيد.
خواهش می کنم. مينا، به همه خانوادهتان سلام مرا برسانيد.
حتما. خدا حافظ خميد، خدا حافظ ايران!!
خدا حافظ مينا!!
 Persian Old up  
 

第1課

ーこんにちは.私はデヘカーンです.あなたのお名前は何ですか?
ー私は,田中といいます.はじめまして(光栄です).
ーこちらこそ.田中さん,これはあなたのバッグですか?
ーええ.でも,私の旅行鞄はどこかしら?
一あれじゃありませんか?
-いいえ,私のは青くてもっと大きいもの.
ーこれはどうかな?
-ああ,それです.ありがとう,デヘカーンさん.
 یك
سلام، اسم من دهقان است. اسم شما چيست؟
اسم من تاناکا است. خیلی خوشوقتم.
من هم خوشحالم. خانم تاناکا، این کیف مال شماست؟
بله. ولی چمدان من کجاست؟
آن نیست؟
نه، مال من آبى و بزرگتر است.
این چى؟
بله، همان است. متشکّرم، آقاى دهقان.

第2課

-おはようございます.ご機嫌いかが?
-どうもありがとう,まあまあですよ.
一あなたは何人ですか?
一私は日本人です.
-あなたのあのルームメイトも日本人ですか?
一いいえ,彼女は中国人です.
一とても仲の良い友だちのようですね.
ーええ.彼女はとっても親切でチヤーミングなんですよ,
  دو
صبح به خیر. حال شما چطور است؟
بد نیست، خیلى ممنونم.
شما کجائ هستید؟
من ژاپنى هستم.
آن هم اطاق شما هم ژاپنى است؟
نه. او چینى است.
پیداست که باهم دوست نزدیکید.
بله. او خیلى مهربان و بانمك است.
 

第3課

ーシーラーズにはいつ来たのですか?
ー1昨日着きました.
ー昨日はどこか散歩に行きましたか?
ーええ,ナーヒードと市場へ行きました.
ーあそこはいかがでしたか?
ー色々な店を見て,とても興味をひかれました.
ー他にはどこへも行かなかったのですか?
ーええ,とても私たちは疲れたので,早めに帰って寝たんです.
  سه
شما کى به شیراز آمدید؟
پریروز رسیدم.
دیروز به جائ براى گردش رفتید؟
بله، با ناهید به بازار رفتم.
آنجا چطور بود؟
دکانهاى گوناگون را دیدم و براى من خیلى جالب بود.
به جاى دیگرى نرفتید؟
نه، چون خیلى خسته شدیم، زود برگشتیم و خوابیدیم.
 

第4課

一今までにイランのほかの町も見ましたか?
-ええ,途中でイスファハンを私たちは見物しました
一あそこはきれいでしたか?
-はい!モスクも庭園も歴史のある建物も,みんなとても見事でした.以前,写真で見たことはあったのですが,近くで見るとずっときれいでした.
―勿論でしよ!イランの人々には,「イスファハンは世界の半分」なんですから.
一私にも,まさにその通りです.
  چهار
تا حالا شهرهاى دیگر ایران را هم دیده اید؟
بله. سر را همان از اصفهان دیدن کردیم.
آنجا قشنگ بود؟
بله! مسجدها، باغها، ساختمانهاى تاریخى، همه خیلى دیدنى بود.
عکس آنها را قبلا دیده بودم، ولی از نزدیك خیلى زیباتر بود.
البتّه! براى مردم ایران »اصفهان نصف جهان« است.
در فکر من هم همینطور است.
 

第5課

ーアキさん,何をしているの?
ー家族に手紙を書いているのよ.
ー兄弟,姉妹もいるの?
ー兄弟が一人いるけど,姉妹はいないわ.
ー兄弟って,お兄さん?
ーいいえ,私より8歳年下で,まだ小学生なの.
ー手紙もくれるの?
ー時々短いのをね.
  پنج
آکى جان، چه کار مى کنى؟
به خانواده ام نامه مى نویسم.
تو خواهرى یا برادرى دارى؟
یك برادر دارم، امّا خواهر ندارم.
برادرت از تو بزرگتر است؟
نه، هشت سال از من کوچکتر است و هنوز به دبستان مى رود.
او هم به تو نامه مى دهد؟
گاهى نامهء کوتاهى مى فرستد.
 

第6課

ーイランにも四季があるんですか?
ーはい、夏はたいへん暑いですが、春と秋は本当に美しいですよ
ー冬には雪も降るんですか?
ーテヘランでは少しだけね.でも,イランの北西部では,何メートルも雪が積もることもあるんですよ.
ー本当ですか?ほとんどの日本人は,イランは砂漠の国で,全く寒くないと思っていますが.
ーまあ自然なことでしょうね,だってイランについて、あまり知られていないんですから.
  شش
ایران هم چهار فصل دارد؟
بله. تابستانش بسیار گرم است، امّا ما بهار و پائیز خیلى قشنگى داریم.
در زمستان برف هم مى آید؟
در تهران کمى. ولی در شمال غرب ایران گاهى تا چند متر هم برف مى نشیند.
راست مى گوئید؟
بیشتر ژاپنى ها فکر مى کنند که ایران کشور کویر است و هیچ سرد نیست.
شاید طبیعى است، چون درباریه ایران زیاد نمى دانند.
 

第7課

ーあの,すみませんが,このあたりに郵便局はありませんか?
ーいえ,ラストガール通りにひとつありますよ.
ーここから遠いですか?
ーいや,歩いてほんの5,6分ですよ.
ー道を教えていただけませんか?
ーええ,喜んで,この通りをまっすぐ信号まで行って下さい.それから左に曲がると,国立銀行に行き当たります.郵便局は,銀行の向かいですよ.
ーどうも有り難うございます.
ーどういたしまして.
  هفت
آقا، ببخشید، این نزدیکى ها پستخانه نیست؟
چرا. یکى در خیابان رستگار هست.
از اینجا دور است؟
نه. پیاده فقط پنج دقیقه راه است.
مى شود راه را نشانم بدهید؟
با کمال میل. از این خیابان راست بروید تا چراغ راهنما. بعد بپیچید دست چپ تا به بانك ملّى برسید. پستخانه روبه روى بانک است.
خیلى متشکّرم.
خواهش مى کنم.
 

第8課

ーもしもし,フェレシュテさん?
-はい,そうですが(ご用件は).
一私,鈴木です.
一鈴木さん?大丈夫ですか,お声がかすれているけれど.
-どうも風邪をひいてしまったようで喉がとっても痛いんです.
-それは,お医者さんに診せた方がいいですね.
一ええ,医者に出掛けるところです.ナスィーリー先生に,今日の授業には行けないとお伝え下さい.
一承知しました,必ず伝えます。お大事にね。
ーどうもありがとう.
  هشت
الو؟ فرشته خانم؟
بله، بفرمائید.
من سوزوکى هستم.
آقاى سوزوکى؟ خدا بد ندهد. صدایتان گرفته است.
مثل اینکه سرما خورده ام. گلویم خیلى درد مى کند.
پس بهتر است به دکتر نشان بدهید.
بله، دارم مى روم پیش دکتر. لطفا به دکتر نصیرى بگوئید که من به کلاس امروز نمى آیم.
چشم، هتما مى گویم. مواظب خودتان باشید.
خیلى ممنونم.

第9課

一メヘリーさん,今何時かな?
-6時10分よ。
一朝の6時,それとも夕方の?
一何ですって!お日様が沈むところよ。眠ってたわけでもあるまいに?
ー実はそうなんだ.昨日は用事がたくさんあって,夜中まで起きていたんだ.2時半になるともう我慢できなくて、寝てしまったけど。
-まあ!つまり15時間以上眠っていたってわけ?
一自分でも信じられないけどね.
  نه
مهرى خانم، حالا ساعت چند است؟
شش و ده دقیقه.
شش صبه یا عصر؟
اى بابا! تنگ غروب است. مگر خواب بودى؟
راستش، بله. دیروز زیاد کار داشتم و تا نصف شب بیدار بودم. ساعت دو و نیم که شد، دیگر طاقت نیاوردم و خوابم برد.
عجب! یعنى بیشت از پانزده ساعت خوابیده بودى؟
خودم هم باور نمى کنم.
 

第10課

-うわあ!なんてきれいな絨毯だろう!
-そりゃあそうですよ.昔から世界一の絨毯は、イラン人が作ってきたんですからね.
一古い絨毯の方が,新しい絨毯より値が張ると聞きましたが.
一当然です。上質の絨毯は,踏まれれば踏まれるほど良くなるのです.
ーどの絨毯が一番良いと思われますか(言って下さい)?
-それは、ご趣味次第です,また,タペストリー用か、お敷きになりたいのかも、ありますし。まあお茶でも1杯召しあがって,それからごゆっくり(お時間が許せば)ご覧下さい.   
  ده
به به! چه قالی هاى قثنگى!
معلوم است. از قدیم بهترین قالی ها را در دنیا ایرانیها درست می کردند.
شنیده ام که قالی های کهنه گرانتر از قالی های نو است.
البتّه. قالی ممتاز هر چه پا بخورد، بهتر می شود.
شما می گوئید چه قالی از همه بهتر است؟
بسته به سلیقئه خودتان است. دیگر اینکه برای آویختن بخواهید یا برای زیر پا. حالا بفرمائید یك استکان چای میل کنید و بعد سر فرصت نگاه کنید.

第11課

ーマルヤムさん,図書館でどんな本を手に入れたんです?
一詩の本をたくさん借りました
ーあなたは本当に詩が大好きなんですねえ。私などには、古典の詩はむずかしくって.きちんと理解するには随分時間がかかってしまいますよ.
一現代詩はどうですか?たとえば,アハヴァーネ=サーレスとか,ソホラーブ・セペヘリーとか…
ーああ!セペヘリーば大好きですよ.彼の詩のひとつは,ペルシア語の授業で、暗唱もしたんですよ。聞いてください.「いつの日か,私は訪れるだろう,そして知らせをもたらすだろう…」
一すばらしい!実際,セペヘリーは一番愛されている現代詩人のひとりですよ.
 ۱۲

مريم خانم، از کتابخانه چه کتابهائی گرفتيد؟
بيشتر کتابهای شعر امانت گرفتم.
شما واقعا عاشگ شعر هستيد. من که شعرهای قديم برايم خيلی سخت است. و مدتها می کشد تا خوب یاد بگيرم.
شعرهای امروز چه؟ مثلا شعرهای اخوان ثالث، سهراب سپهری، ...

من از شعر سپهری خوشم می آید. یکی از شعرهايش را هم در کلاس فارسی حفظ کرده ام. گوش بکنيد : »روزی خواهم آمد و پيامی خواهم آورد...«
آفرين! در حقيقت سپهری يکی از محبوب ترين شاعرهای امروز است.
 

第12課

ーあのう、あの更紗を見せてもらえますか?
ーどうぞ。
ーサイズはどのくらいですか?
ー1.5メ-トル×.2メートルです.
ーいいですね.で,おいくらになります?
ー1500トマーンです.
ー随分、値段が張りますね.手が出ませんよ(私には高いです).
ー安くすると,足が出るんです。誓って言いますが(あなたの命こかけて),1200トマーンで仕入れましたからね.でもまあ,あなたには特別に1300トマーンにしておきましょう.
ーいいでしょう.包んで下さい.
ーいいお買い物をなさいましたよ(おめでとうございます).

۱۲ 
آقا، لطفا آن قلمکار را برايم بياوريد.
بفرمائيد.
اين اندازه اش چقدر است؟
يك متر و نيم در دو متر.
خوبست. اين چند می شود؟
هزار و پانصد تومان.
قيمتش خيلی بالا است. برای من گران است.
کمتر، ضرر می کند. به جان شما هزار و دويست تومان خريده ایم. اما چون شمائيد، هزار و سيصد تومان.
باشد. لطفا بپیچيد.
مبارکتان باشد.
 

第13課

-アリー君,今夜は暇かしら?
-いや、勉強しないといけないんだ.土曜日に大事な試験があるんでね.
-残念ね
ーどうして残念なの?
-あなたと映画に行こうと思っていたのよ.切符が二枚、手に入ったものだから.
-どの映画だい?
-ベイザーイーの「旅人たち」,いい映画だって噂よ,
-そういうことなら、行くよ.
-それなら勉強はどうするの?
一明日に回しても、間に合うさ(遅くはならないよ).
۱۳ 

علی جان، تو امشب بيکاری؟
نه، باید درس بخوانم. شنبه امتحان مهمی دارم.
افسوس!
چرا افسوس؟
می خواستم با تو به سينما بروم. دو تا بليت برايم رسيده است.
چه فيلمی؟
»مسافران« بيضائی. می گويند که فيلم خوبی است.
حالا که اين طور است، می آیم.
پس درست را چکار می کنی؟
آنرا ميگذارم برای فردا. دير نمی شود.
 

第14課

-イラン人には、独特の暦があると,本で読んだことがあるのですが.
-ええ.イラン暦は太陽暦です.一年は春に始まり,各月がそれぞれ名前を持っています.たとえば,1月はファルヴァルディーン,:2月はオルディーベヘシュトという風に.
一1年の初めには,お祝いをするのですか?
一もちろんです.ファルヴァルディーン月1日は,「ノウルーズ」とよぱれます.新年を,私たちは一週間以上祝います.
一そのイランのお祭りを私も見てみたいものだなあ.
ーよかったら,今度の新年を私たちのところで過ごされたらいいですよ.
一お邪魔になりませんか?
-とんでもない!ご自宅だと思って下さい
۴

در کتابی خوانده ام که ايرانی ها تقويم خودشان را دارند.
بله. گاه شماری ايرانی خورشيدی است. يك سال از بهار شروع می شود و هر ماه اسم جداگانه دارد : مثلا ماه اول فروردين است، ماه دوم ارديبهشت، ...
برای آغاز سال جشن می گیرند؟
پيداست. روز اول فروردين »نوروز« خوانده می شود. عيد نوروز را ما برای يك هفته یا بيشتر جشن می گيريم.
دلم می خواهد اين جشن ايرانی را ببينم.
اگر بخواهيد، نوروز آينده را پيش ما بگذرانيد.
مزاحمتان نمی شوم؟
اختيار داريد! خانه خودتان است.

第15課

-イランの教育制度はどうなっていますか?
-小学校は5年,中学校は3年,高校は4年,大学が4年です.
一高校卒業後,何%の学生が大学にはいるのですか?
-1994年の統計によると、10万人のうち1745人が大学に入学するそうです.でも,我が国の根本的な問題は,文盲(率の高さ)です.まだ,人口の5分の1は読み書きができないのですからね.
-ええ.この問題が解決しない限り,イランに真の発展はないでしょう.

۱۵

روش آموزش و پرورش در ايران چطور است؟
دبستان پنج سال، راهنمائی سه سال، دبيرستان چهار سال و دانشگاه چهار سال است.
چند در صد دانش آموزان پس از دبيرستان به دانشگاه می روند؟
برابر آمار سال ۱۹۹۴، از هر۱۰۰٫۰۰۰ نفر،۱٫۷۴۵نفر وارد دانشگاه می شوند. ولی مسأله اصلی کشور ما بی سوادی شمار زيادی از مردم است. می دانيد که هنوز نزديك يك پنجم جمعيت سواد ندارند.
بله. تا اين ماسأله حل نشود، ايران پيشرفت اساسی نخواهد کرد.
 

第16課

一アミール,通りの向こ側を歩いている若い人は,パルヴィーズじゃない?
-ああ,ご本人だよ.
-おかしいわね.私を見た途端,顔をそむけて足を速めたのよ.
-わけは分かっているよ.君は何日か前に,彼が僕にした借金のことを彼に話さなかったかい?
-ええ,でもあけすけには言わなかったし,第一,自分のためではなかったのに.
-それはわかってるけれど,友達同士で、お金のことを話さない方がいいってことは,覚えておくんだね.イラン人はメンツをとても重んじるから.
-そういうわけ!それじゃあ悪いことをしてしまったわね.ごめんなさい.
-ま,これも一つの経験さ。気にするなよ.
۱۶

پسری که دارد آن طرف خيابان راه می رود پرويز نيست؟
چرا، خودش است.
عجيب است. تا مرا ديد، سرش را برگرداند و تندتر کرد.
علتش را می دانم. تو چند روز پيش راجع به قرض که ازم کرده بود به او نگفتی؟
چرا. ولی روشن نگفتم، و آن هم که برای خودم نبود.
می دانم. ولی يادت باشد که خوب است که میان دوستان درباره پول صحبت نکنی. ایرانیها آبرويشان را خيلی دوست دارند.
که اينطور! پيداست که کار بدی کرده ام. ببخشيد.
اين هم تجربه ای است. عيبی ندارد.
 

第17課

-フェリードゥーン,ほら!両親から小包が着いたよ.
-うらやましいなあ!悠治,この黒い紙みたいなのは何だい?
一ああ!これは海苔っていうんだ。海藻の一種さ。.我々はこれとご飯との組み合わせが大好きなんだよ.
-これが食べられるとでも?
一当たり前だろ!どうしてどうして,とってもおいしいんだよ.ほら,ちょっと試してごらんよ.
-いや!白魚(鱈の一種)がいる限りは,その手のものを食べるのは願い下げだな.
一お好きなように.
              
 ۱۷

فريدون، ببین! بسته ای از پدر و مادرم رسيده است.
خش به حالت! يوجی، اين چيست که ماند کاغذ سياه است؟
هان! اين »نوری« است، يك نوع گياه دريائ.
ما اين را با برئج خيلی دوست داريم.
مگر خوردنی است؟
معلوم است! اتفاقا خيلی هم خوشمزه است. بيا، کمی ازش امتحان کن!
نه! تا ماهی سفيد هست، حيف است که از اينها بخورم.
هر طور که دوست داری.
 

第18課

-なんて雨だろう!気持ちが塞がってしまうな.
-もし明日天気が良かったら,いっしょにエラム庭園へ行って散歩しましょうよ.
-もし良くならなかったら,どう?
ーその時はバーザールに買い物に行けるわ。
一いいや.バーザールはいつも込んでいるから,面倒だよ.他に思いつかない?
-それもいやなら.家にいると良いわ.音楽も聴けるし,本も読めるし…
一いや,その手のことは、退屈極まりないよ.
-もう知らない!そんなに甘えるんじゃないわよ!
۱۸

 چه بارانی می آيد! آدم دلش می گيرد.
اگر فردا هوا خوب باشد، با هم برويم باغ ارم، گردش بکنيم.
اگر خوب نشد، چی؟
آنوقت می توانيم برويم بازار وخريد کنيم.
نه. بازار هميشه شلوغ است و حوصله اش را ندارم. پيشنهاد ديگری نداری؟
حالا که نمی خواهی، بفتر است که در خانه بمانی. می توانی به موسيقی گوش بدهی، کتاب بخوانی، یا ...
نه، اين کارها هم برايم يکنواخت است.
خوب ديگر! اين همه خودت را لوس نکن!
 

第19課

一すみませんマダム、サーデキーさんはいらっしゃいますか?
-いいえ、外出中ですが.
ーいつ戻られるかわかりますか?
ーうーん(神にかけて),わかりませんねえ.行きはあの方次第だけれど,帰りは神のみぞ知る,ですから.お約束があったんですか?
ーいいえ,でも急用で,どうしても今日お目にかからなけれぱならないんです.
ー10分早く来ておられれば,会えていたんですけどね.
ーじゃあどうしたらいいんでしょうか?
ーまあ,中へはいっておかけ下さい.早く帰ってこられるかもしれませんからね.
ー有り難うございます.
۱۹

 ببخشيد، خانم. آقای صادقی هستند؟
نه، رفته اند بيرون.
می دانيد کی برمی گردند؟
والله معلوم نيست. رفتنشان با خودشان است، برگشتنشان با خداست. شما با ايشان قرار داشتيد؟
نه، ولی کار فوری داشتم و بايد همين امروز ايشان را ببينم.
اگر ده دقيقه زودتر آمده بوديد، ايشان را ديده بوديد.
حالا می گوئيد چه کنم؟
خوب، بفرمائيد تو، بنشينيد.
انشاء الله زود برمی گردند.
خيلی ممنونم.

第20課

一先生、来週の火曜日の飛行機に決まりました.
-そんなに早く?寂しくなりますね.
一私もです.ここの生活にすっかり慣れてしまって,日本に帰ろうとしているなんて本当に信じられないんです.
一もっと居られればよかったのにね.
一恐れ入ります.先生のご親切は決して忘れません.
-音信をつなげておくと約束してくれなければ.
一はい,必ずお手紙差し上げます。この次には大阪でお目にかかりたいと存じております。
-そうですね(もしアッラーがお望みならば).その時まで,神様がお守り下さいますように.良いご旅行を!
一ご機嫌よろしゅう(神のご慈悲が多からんことを).
۲۰

آقای استاد، قرار شد که سه شنبه ديگر پرواز بکنم.
به اين زودی؟ دلمان برايتان تنگ می شود.
من هم همينطور. آنقدر به زندگی اينجا عادت کرده ام که اصلا باورم نمی شود که دارم به ژاپن برمی گردم.
کاشکی می توانستيد بيشتر بمانيد.
شما لطف داريد. محبتهايتان را هيچ وقت از ياد نمی برم.
قول بدهيد که با ما در تماس بمانيد.
چشم، حتما نامه می نويسم. اميدوارم دفعه بعد شما را در اوساکا زيارت کنم.
انشاء الله. تا آن موقع به خدا می سپارمتان.
سفر به خير!
مرحمتتان زياد.

up

inserted by FC2 system